بسم ا...الرحمن الرحیم

 

خلاصه ای ازتعزیه شهادت علی اکبر(ع)

 

حضرت علی بن الحسین (ع)( علی اکبر ) دریازدهم ماه شعبان سال سی وسوم هجرت متولد شد . کنیه او ابوالحسن وملقب به اکبر است بر اساس روایات بزرگترین فرزند امام حسین (ع) بود ومادرش لیلی دختر ابی مره بن عروه وارنظر وجاهت وتناسب اندام کسی همتای علی اکبر (ع) نبود.

امام حسین (ع) روز هشتم ذی الحجه زمانیکه زائران خانه خدا جهت ادای فریضه حج به سوی منا وعرفات حرکت کردند ازمکه خارج شد.

آفتاب ظهر درروزهای بهاری و درآن راه بیابانی ازشدت گرما افروخته می شد وسختی حوادث از چهره امام (ع) آشکار بود ، حرکت سریع درآن راه دشوار انسان راخسته می کند وطبیعی بود که امام (ع) بر فراز اسب به خواب رود....

ناگهان ازخواب بیدار شد ، درحالیکه می گفت : انا لله وانا الیه راجعون .....

فرزند وهمراهش علی اکبر نزدیک او بود وپدر را می نگریست ، شاید حفاظت ازپدر را به عهده داشت . شتابان از پدر پرسید : پدر ازچه استرجاع کردی ؟ امام (ع) که به ایمان علی اکبر وعمق اعتقاد او به امامت وعصمت وایمان او آگاه بود گفت : درخواب منادی رادیدم که می گفت ، این قوم می روند ومرگ درپی آنان روان است علی اکبر پرسید : پدر آیا برحق نیستم ؟ امام فرمودند : بله پسرم ، قسم به کسیکه بازگشت بندگان به سوی اوست مابرحقیم . گفت پس ازمرگ نمی هراسیم خواه ما به سوی مرگ رویم یا آن به سوی مابشتابد.

کاروان شهادت درسرزمین کربلا توقف نمود . درروز واقعه پس ازآنکه یاران وفادار امام ازامتحان خویش سربلند بیرون آمدند وجام شهادت نوشیدند ، نوبت ، نوبت به جانبازی اهل بیت رسید . علی اکبر (ع) برابر پدرش قرار گرفت تا ازاو جهت کارزاراجازه بخواهد ،

علی اکبر (ع) گوهر گرانبهایی بود که بادست ولایت ساخته شده بود نمونه ای کامل ازگذشت وبخشش ، زهد وتقوا ، رخسار زیبا ، گفتار شیوا ، شجاعت وتوکل بالا خره خلق وخویی که ریشه درتمام خویهای نیکوست یعنی اتصال به خدای سبحان ، همه وهمه دراو تجلی داشت امام به او اجازه فرمود ، پس نگاهی از سرمهر براو افکند وبعد سر خودرابزیر افکند واشک درچشمان مبارکش حلقه زد. امام علی اکبر(ع) را بسیار دوست می داشت زیرا اوشبیه ترین مردم به رسول خدا بود .

علی اکبر(ع) شمشیر ازنیام درآورد وبردشمن خروشید وآن را با خون سیراب کرد وحمله های جدش علی (ع) رازنده کرد وبا وجود تشنگی ده ها تن را به هلاکت رساند وبه سوی پدر بازگشت تا با پدر واهل بیت خداحافظی کند . پس گفت : ای پدر تشنگی مراکشت آیا جرعه ای آب داری تا باآن نیروی تازه گیرم وبه میدان بازگردم .

امام حسین (ع) گریستند وانگشترشان را دردهان فرزند قرار دادند تا آبی بنوشد پس فرمودند : امیدوارم پیش ازغروب خورشید جدت تورا از جام لبریزی سیراب کند به گونه ای که دیگر احساس تشنگی نکنی .

علی اکبر با همان شجاعت وبی باکی به میدان بازگشت ، ده ها تن رااز پای درآورد تا اینکه یکی ازدشمنان سنگدل «به نام منقذبن مره عبدی » توانست اورا غافلگیر ساخته وضربه ای برسر مبارکش فرود آورد علی اکبر (ع) ازاسب به زمین افتاد .

دشمنان که دیدند قهرمان برزمین افتاد اورا درمیان گرفته وپیاپی شمشیر بربدن مبارک ایشان زدند علی (ع) دست در گریبان اسبش نهاد . اسب معنی آن رادانست وبه دنبال جای امنی بود اما خون جلوی دید چمشش را گرفت ونوگل باغ حسین رابه سوی دشمن برد و دشمنان پیکر پاک اورا پاره پاره کردند ، علی از پدر کمک نخواست وهمه ضربات راتحمل کرد ولی هنگامی که روح درآستانه پرواز بود با صدای بلند گفت : پدر این رسول خدا ست که با جامی پر از شراب ناب مرا سیراب کرد.

امام حسین (ع) بربالین علی آمد وصورت برصورتش نهاد وگفت (خدا بکشد گروهی که ترا کشتند وگستاخی ازحد گذراندند وحرمت رسول خدا راشکستند . پس ازتو خاک برسر این دنیا)

دربعضی ازروایات آمده که ام لیلا مادر علی اکبر درصحرای کربلا حضور داشته ونظاره گر شجاعت علی اکبر (ع) بود وبه نظر می رسد علی اکبر اولین شهید ازبنی هاشم درکربلا بود . سن ایشان درهنگام شهادت بین 18تا 27 سال روایت شده است .

 منبع: نقل از حاج سعدا... شهابی اتوئی

جمع آوری و تنظیم: مهندس اصغر طالبی اتوئی