بسم ا...الرحمن الرحیم
تعزیه طفلان مسلم بن عقیل
زمانی که مسلم به کوفه آمد دوفرزند خویش رابه دست شریح قاضی سپرد تااینکه پس ازچندی او به شهادت رسید ودو طفل پس ازشهادت پدرشان ازشریح قاضی خواستند که آنهارا به سوی مدینه راهنمایی کند وآنها به راه افتادند بین راه با چوپانی برخورد کردند وچوپان از آنها باشیر ونان پذیرایی کرد وطفلان از چوپان خواستند که راه مدینه را به آنها نشان دهد وآنها رفتند . ابن زیاد متوجه شد ودستور داد که طفلان مسلم رادستگیر کنند غلام ابن زیاد دو طفل رادستگیر کرد وبه نزد ابن زیاد آورد ابن زیاد به مشکور زندانبان خود دستور داد که آنها رابه زندان ببرد . مشکور طفلان را به زندان برد بعدازچندی متوجه شد که آنها فرزندان مسلم ابن عقیل پسر عموی امام حسین (ع) هستند وچون فردی مسلمان وشیعه بود آنها را آزاد کرد. طفلان رفتند تا جائی که به یک دوراهی رسیدند که یکی سمت یمین ودیگری به سمت یسار رفت بعد یکدیگر راپیدا کردند ودرکنار شط فرات از فرط خستگی راه به خواب رفتند ابن زیاد متوجه شد که مشکور دوطفل راآزاد کرده است اورا به شهادت رساند ودستورداد هرکسی دو طفل مسلم ابن عقیل را نزد مابیاورد به او جایزه ای تعلق خواهد گرفت شخصی به نام حارث ملعون به ابن زیاد گفت که من این دو طفل راپیدا خواهم کرد حارث به راه افتاد وسیله حرب واسب خودرا برداشت ورفت تا طفلان راپیدا کند بعداز رفتن حارث، زن حارث به کنیز خود می گوید کنار شط فرات برای آوردن آب جهت وضو ساختن برود کنیز به راه افتاد کنار شط فرات دو طفل را دید ازآنها پرسید شما کی هستید آنها گفتند ما فرزندان مسلم بن عقیل پسر عموی امام حسین (ع) هستیم کنیز بلافاصله به منزل برگشت وبه زن حارث گفت که طفلان مسلم ابن عقیل کنار شط فرات هستند چون زن حارث مسلمان وشیعه بود باکنیز به کنار شط فرات نزد دوطفل رفتند زن حارث دوطفل را به منزل خود آورد وبه آنها آب و غذا داده وآنها راخوابانید . حارث پس ازجستجوی فراوان در دشت وصحرا آنها را پیدا نکرد وبه منزل بازگشت درهمین حال دوطفل گریه وزاری کردند وحارث متوجه شد آنگاه از جا برخاست وبه زن خود گفت این صدا ازکجاست همسرش گفت این صدا از خانه همسایه می باشد ولی بازهم صدای ناله وزاری طفلان بلند شد سپس حارث فانوس بدست گرفت واز این اتاق به آن اتاق رفت تااینکه طفلان راپیدا کرد وآنها را به چوب بست طفلان شروع به التماس وزاری نمودند ولی حارث رحمی ننمودوطفلان رابه شهادت رساند وسرآنها رابه نزد ابن زیاد برد وابن زیاد ازمشاهده سر طفلان ومظلومیت آنها ناراحت شد ونه تنها به حارث جایزه نداد بلکه اورا تنبیه نموده کتک زده وبه باد فلک بست وموردغضب خود قرار داد .
منبع: نقل از حاج سعدا... شهابی اتوئی
جمع آوری و تنظیم: مهندس اصغر طالبی اتوئی
معرفی مراسم شبیه خوانی روستای اتو - سوادکوه. جهت دریافت تصاویر و فیلمها با کیفیت عالی می توانید به آدرس h.shahabian@email.com ايميل بزنيد تا در هر كجاي دنيا كه هستيد آنها را به صورت رايگان دريافت كنيد. التماس دعا