و در اين روز نيز حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در حال ركوع انگشترى خود را به سائل داد و آيه اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ در شانش نازل شد و بالجمله اين روز روز شريفى است. (مفاتیح الجنان):

 

حذيفة بن يمان [از ياران معروف رسول خدا(ص)] روايت كرد: پيامبر اكرم(ص)، دامادش حضرت علي(ع) را به يمن اعزام نموده بود و چون خودش قصد حجة الوداع كرد، به علي(ع) پيام داد كه او نيز براي انجام حج به مكه رود. آن دو در مكه معظمه به يكديگر رسيدند و ما در آن هنگام همراه رسول خدا(ص) بوديم. روزي، حضرت علي(ع) به جانب كعبه رفت و در آن جا به نماز مشغول بود و در آن هنگام مستمندي از راه رسيد و از مردم درخواست كمك مي كرد و چون به حضرت علي(ع) رسيد، آن حضرت در حال ركوع بود، پس در همان حال، انگشتر خود را از دستش بيرون آورد و آن را به مستمند بخشيد.

ما كه در حضور رسول خدا(ص) بوديم، مشاهده نموديم كه بر آن حضرت آيه اي نازل گرديد و آن حضرت، آيه جديدالنزول را براي ما قرائت كردند و آن عبارت بود از:

«اِنَّما وَليكُمُ اللهَ وَ رَسُولُهُ وَ الذین آمنوا الَّذينَ يقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُم راكِعُونَ.»(1)

به درستیکه ولی و سرپرست شما فقط خداست و رسولش و افرادی که ایمان دارند و نماز میخوانند و در حال رکوع زکات میدهند.

پيامبر (ص) براي نزول آيه، تكبير گفت و سپس به ما فرمود: برخيزيد برويم ببينيم اين صفاتي را كه خداوند متعال در اين آيه بيان كرده است، درباره چه كسي مي باشد؟ چون پيامبر(ص) وارد مسجد الحرام گرديد، فرد مستمندي را ديد و از او پرسيد: از كجا مي آيي؟

گفت: از نزد آن مرد نماز گذار مي آيم، كه حلقه انگشتري خود را در حال ركوع، به من بخشيد. پيامبر(ص) بار ديگر تكبير گفت و جلوتر رفت، تا به علي(ع) رسيد، كه در حال خواندن نماز بود. از او پرسيد: اي علي! امروز بر تو چه گذشت؟

حضرت علي(ع) داستان مرد نيازمند و انگشتر بخشيدن خود به وي را براي رسول خدا(ص) بازگو كرد و پيامبر(ص) با شنيدن آن داستان، براي بار سوم، تكبير گفت.(2)

اين فضيلت ديگري براي مولاي متقيان امير مؤمنان(ع) است كه در قرآن مجيد بيان گرديد و خداوند متعال با نزول چنين آيه هايي، زمينه معرفي آن حضرت را براي جانشين رسول خدا(ص) فراهم مي كرد، تا پس از رحلت رسول خدا(ص) امت اسلام بدون رهبر و پيشوا نمانند.

اما دریغ .............

--------------------------------------------------

1- سوره مائده(5)، آيه 55

2- مسار الشيعه[شيخ مفيد]،ص23 ؛الاقبال بالاعمال الحسنة[سيد بن طاووس]، ج2 ،ص241 و ص368و ص371

 

مباهله

روز بيست و چهارم بنابر اَشْهر روزى است كه مُباهَلَه كرد رسول خدا صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ آله با نصاراى نجران و پيش از آنكه خواست مُباهله كند عبا بر دُوش مبارك گرفت و حضرت اميرالمؤمنين و فاطمه و حَسَن و حسين عَليهمُ السلام را داخل در زير عبا نمود و گفت پروردگارا هر پيغمبرى را اهل بيتى بوده است كه مخصوص ترين خلق بوده اند به او خداوندا اينها اهل بيت منند پس از ايشان برطرف كن شك و گناه را و پاك كن ايشان را پاك كردنى پس جبرئيل نازل شد و آيه تطهير در شأن ايشان آورد پس حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِيهِ وَ آله آن چهار بزرگوار را بيرون برد از براى مباهله چون نگاه نصارى بر ايشان افتاد و حقّيّت آن حضرت و آثار نزول عذاب مشاهده كردند جُراءَت مُباهله ننمودند و استدعاى مصالحه و قبول جزيه نمودند.

منبع: مفاتیح الجنان:

---------------------------------------------

پس از فتح مكه معظمه و طائف و مسلمان شدن اهالي يمن و عمان، تقريباً تمامي مناطق جزيرة العرب در پوشش نظام اسلامي و حكومت توحيدي پيامبر اكرم(ص) قرار گرفت.

اما در اين منطقه بزرگ عربي، اقوام، قبايل و طوايفي بودند كه هنوز در برابر اسلام، تسليم نشده و يا حتي دشمني و فتنه انگيزي مي كردند.

منطقه نجران، كه در حد فاصل حجاز و يمن قرار دارد، در عصر پيامبر(ص)، تنها منطقه مسيحي نشين حجاز بود كه مسيحيان مقيم آن، با پشتيباني هاي كشورهاي مسيحي شاخ و شمال آفريقا و قيصر روم، ادامه حيات مي دادند.

پيامبر(ص) براي بزرگان اين منطقه نامه هايي ارسال كرد و آنان را به پذيرش دين اسلام و يا پرداخت جزيه [ماليات ويژه اهل كتاب] فرا خواند.

سران مسيحي نجران درباره نامه پيامبر(ص) به مشورت پرداخته و با افراد زيادي در اين باره گفتگو كردند. ولي به خاطر تبليغات و فضاي ويژه مسيحيان در آن منطقه، آنان هيچ يك از پيشنهادهاي رسول خدا(ص) را نپذيرفتند و براي رفع اين معضل، سه تن از بزرگان نجران، يعني:ابو حارثة بن علقمه [اسقف اعظم نجران و نماينده رسمي كليساي روم در حجاز]، عبدالمسيح بن شرحبيل معروف به عاقب [پيشواي اهالي اين منطقه] و اهتم [ياايهم] بن نعمان معروف به سيد [شخصي كهنسال و ريش سفيد و مورد احترام نجرانيان] به همراه ده تن و به روايتي سي تن و به روايتي ديگر شصت تن از مسيحيان نجران عازم مدينه منوره شده تا با رسول خدا(ص) به گفتگو بپردازند و راه حلي پيدا نمايند.

آنان، پس از ورود به مدينه منوره، وارد بر پيامبر خدا(ص) در مسجد النبي شدند، ولي پيامبر(ص) اعتناي چنداني به آنان ننمود. مسيحيان علت آن را نمي دانستند و به نزد عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف كه پيشينه آشنايي با آنان داشته رفتند و علت آن را جويا شدند. ولي آن دو نيز چيزي در اين باره نمي دانستند و آنان را به نزد امام علي بن ابي طالب (ع) راهنمايي كرده برده و از آن حضرت، علت آن را پرسيدند.

امام علي(ع) فرمودند: چون شما با لباس هاي فاخر و تزئين كرده و صليب به گردن آويخته وارد مسجد شديد، پيامبر(ص) را از كردارتان ناخوش آمد، بايد لباس هاي خود را تغيير داده و با وضع ساده و بدون هيچ گونه تزيين به زر و زيوري بر آن حضرت وارد شويد، تا مورد استقبال وي قرار گيريد.

مسيحيان نجران، بر اساس فرموده حضرت علي(ع)، لباس و ظاهر خود را تغيير داده و با وضع ساده و عادي بر پيامبر(ص) وارد شدند و با آن حضرت به گفتگو پرداختند.

پيامبر(ص) با آنان درباره توحيد و شرك، نحوه آفرينش حضرت عيسي (ع) و ارتباط وي با خداي سبحان و باطل دانستن عقايد مسيحيان گفتگو كرد، امّا سران نجران گفتار آن حضرت را نپذيرفته و بر عقايد باطل خويش اصرار ورزيدند.

آنان، براي فرار از پذيرش حق، پيشنهاد مباهله دادند. بدين معنا كه در وقت معين، در جايي به عبادت و راز و نياز به درگاه خداوند متعال پرداخته و بر طرف مقابل نفرين كنند تا خداوند متعال، بر دروغ گو و باطل گرا عذابي نازل كرده و او را نابود سازد.

در همين زمان بر پيامبر(ص) آيه اي نازل شد و از مباهله بامسيحيان استقبال كرد:

«فَمَن حاجَّكَ فيهِ مِن بَعدِ ما جائَكَ مِنَ العِلم فقـُل تعالوا نَدعُ ابنائنا وَ ابنائكُم وَ نِسائنا و نِسائكُم وَ انفُسَنا وَ انفُسَـكُم ثُمَّ نبتـَهـِل فـَنَجعل لعنة الله علی الكاذبین.» ( آل عمران /61)

به آنها (نصاراي نجران) بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت مي كنيم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت مي نماييم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت مي كنيم شما نيز از نفوس خود، آنگاه مباهله مي كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مي دهيم.

بنابراين، طرفين به مباهله رضايت داده و قرار شد در روز ديگر، در مكاني در بيرون شهر مدينه گرد هم آمده و اقدام به مباهله نمايند.

سران نجران، پيش از رسيدن به مكان مباهله به يكديگر گفتند: اگر رسول خدا(ص) با فرماندهان و ياران خود به مباهله آمد، معلوم است كه مقاصد دنيوي دارد و از رسالت و نبوت او خبري نيست و ما بايد با وي مباهله كنيم. اما اگر با فرزندان و اهل بيتش براي اين كار اقدام كرد، دانسته مي شود كه او مقاصد دنيوي ندارد و قصدش هدايت و راهنمايي انسان ها از جهالت و كفر و شرك است. در آن صورت، مباهله كردن با او خطرناك است و بايد به او ايمان آورد و يا حداقل با وي مصالحه كرد.

موعد مقرر فرا رسيد و پيامبر(ص) به همراه دخترش حضرت فاطمه زهرا(س) و دامادش حضرت علي(ع) و دو سبطش حضرت امام حسن (ع) و حضرت ابا عبدالله الحسين(ع) از مدينه حركت كرد و به جايگاه مقرر رفت. مسلمانان مدينه نيز آن حضرت را مشايعت كرده و با ذكر صلوات، سلام و تكبير، آنان را همراهي مي نمودند.

مسيحيان نجران، زودتر از پيامبر(ص) در مكان مقرر اجتماع كردند. آنان همين كه ديدند پيامبر(ص) نزديكترين اقربا و اهل بيت ويژه خويش را براي مباهله آورد، احساس خطر كرده و از مبارزه و مباهله با آن حضرت منصرف شدند و منظره زيبا و نور بخش حضور پيامبر(ص) به همراه امام علي(ع) و فاطمه زهرا(س) و حسنين(ع)، آنان را مات و مبهوت كرد. به ناچار از مباهله سر باز زده و به آن حضرت پيشنهاد مصالحه دادند.

بدين ترتيب در برابر عظمت و حقانيت دين مبين اسلام سر فرود آورده و به يكي از پيشنهادهای پيامبر(ص)، يعني پرداخت جزيه و كمك به مسلمانان در جنگ با دشمنان اسلام، رضايت دادند و صلحنامه اي در اين باب تحرير كرده و طرفين امضا نمودند.

اين واقعه، علاوه بر اين كه يكي از معجزات بزرگ پيامبر(ص)است، دليل روشني بر حقانيت و معصوميت خاندان پاك رسول خدا(ص) يعني حضرت علي، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسين [صلوات الله عليهم اجمعين] مي باشد.(1)

شايان ذكر است كه برخي از تاريخ نگاران و سيره نويسان، مباهله را در ذي حجه سال دهم برشمردند، ولي با توجه به اينكه پيامبر(ص) پس از مباهله، حضرت علي(ع) را به يمن اعزام نمود و اعزام آن حضرت در رمضان سال دهم قمري بود، بي ترديد بايد رويداد مباهله در ذي حجّه سال نهم قمري باشد، نه در دهم.

----------------------------------------------------

1- نك :مسار الشيعه [شيخ مفيد]،ص22 ؛ الارشاد[شيخ مفيد]، ص151 ؛ الاقبال بالاعمال الحسنة[سيدبن طاووس]،ج2، ص310؛ تاريخ ابن خلدون، ج1،ص451 ؛ زندگاني چهارده معصوم ترجمه اعلام الوري [علامه طبرسي]،ص190 ؛ منتهي الآمال[شيخ عباس قمي]، ج1،ص93 و فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام(ص)[جعفر سبحاني]،ص495